×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

whitesystemcompany

× شعرنو،سخن حكيمانه تكنولوژي روز
×

آدرس وبلاگ من

whitesystem.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/h.iraj

راز گل شقایق



شقایق گفت با خنده؛ نه تب دارم، نه بیمارم

اگر سرخم چنان آتش، حدیث دیگری دارم  
گلی بودم به صحرایی، نه با این رنگ و زیبایی 
نبودم آن زمان هرگز، نشان عشق و شیدایی 

 

http://img2.dalahooo.ir/rozanehgroup/bahman89/shaghayegh/02.jpg

 

یکی از روزهایی، که زمین تب دار و سوزان بود 
و صحرا در عطش می سوخت، تمام غنچه ها تشنه 
و من بی تاب و خشکیده، تنم در آتشی می سوخت 
ز ره آمد یکی خسته، به پایش خار بنشسته


 

http://img2.dalahooo.ir/rozanehgroup/bahman89/shaghayegh/13.jpg

 

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود

ز آنچه زیر لب می گفت: شنیدم، سخت شیدا بود

نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش

افتاده بود، اما، طبیبان گفته بودندش

 

http://img2.dalahooo.ir/rozanehgroup/bahman89/shaghayegh/03.jpg

 

اگر یک شاخه گل آرد، ازآن نوعی که من بودم 
بگیرند ریشه اش را، بسوزانند 
شود مرهم برای دلبرش، آندم شفا یابد

چنانچه با خودش می گفت، بسی کوه و بیابان را

http://img2.dalahooo.ir/rozanehgroup/bahman89/shaghayegh/09.jpg

 

بسی صحرای سوزان را، به دنبال گلش بوده 
و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه به روی من

بدون لحظه ای تردید، شتابان شد به سوی من 

http://img2.dalahooo.ir/rozanehgroup/bahman89/shaghayegh/10.jpg

 

به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و 
به ره افتاد و او می رفت، و من در دست او بودم 
و او هرلحظه سر را رو به بالاها 
شکر می کرد، پس از چندی


 

http://img2.dalahooo.ir/rozanehgroup/bahman89/shaghayegh/12.jpg

 

هوا چون کوره آتش، زمین می سوخت 
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت 
به لب هایی که تاول داشت گفت: چه باید کرد؟

 

http://img2.dalahooo.ir/rozanehgroup/bahman89/shaghayegh/15.jpg

 

در این صحرا که آبی نیست 
به جانم، هیچ تابی نیست 
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من 
برای دلبرم، هرگز دوایی نیست


 

واز این گل که جایی نیست، خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را، چنان می رفت و 
من در دست او بودم، و حالا من تمام هست او بودم


 

http://img2.dalahooo.ir/rozanehgroup/bahman89/shaghayegh/07.jpg

 

دلم می سوخت، اما راه پایان کو؟ 
نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو؟


 

http://img2.dalahooo.ir/rozanehgroup/bahman89/shaghayegh/08.jpg

 

و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت 
که ناگه روی زانوهای خود خم شد، دگر از صبر او کم شد 
دلش لبریز ماتم شد، کمی اندیشه کرد، آنگه

 

http://img2.dalahooo.ir/rozanehgroup/bahman89/shaghayegh/14.jpg

 

مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت 
نشست و سینه را با سنگ خارایی 
زهم بشکافت، زهم بشکافت

 

http://img2.dalahooo.ir/rozanehgroup/bahman89/shaghayegh/06.jpg

 

اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد 
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد 
و هر چیزی که هرجا بود، با غم رو به رو می کرد

 

http://img2.dalahooo.ir/rozanehgroup/bahman89/shaghayegh/05.jpg

 

نمی دانم چه می گویم؟ به جای آب، خونش را 
به من می داد و بر لب های او فریاد 
بمان ای گل، که تو تاج سرم هستی 
دوای دلبرم هستی، بمان ای گل


 

http://img2.dalahooo.ir/rozanehgroup/bahman89/shaghayegh/04.jpg

 

و من ماندم نشان عشق و شیدایی 
و با این رنگ و زیبایی

و نام من شقایق شد

گل همیشه عاشق شد

 
شنبه 5 تیر 1389 - 3:27:56 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


گفتگو با اندرونی


عجیب است دریا! همین که غرق میشوی...پس میزند تو را


برزخی ها


داغ دل


آیا کسی هست؟


آینده


شروع زمستان رو حس کردم


خشونت علیه زنان...


آمده ام بنویسمت...


یک حرف درست = یک راه درست


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

42629 بازدید

35 بازدید امروز

2 بازدید دیروز

54 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements